دیر آمده ای سفر مکن زود


ای مایه هر مراد و هر سود

ای ز آتش عزم رفتن تو


از بینی ها برآمده دود

هر عود تلف شود ز آتش


در آتش توست عید هر عود

اومید تو هر دمی بگوید


دستت گیرم به فضل خود زود

اما تو مگو که جهد و کوشش


سودم نکند که بودنی بود

معزول مکن تو قدرتم را


من بسته نیم چو تار در پود

هر لحظه بکاهمت چو خواهم


وز فضل توانمت بیفزود

بربند دهان ز گفت و سر نه


در سجده دوست کوست مسجود